مشتبی حسینی
خوش اومدید
خدایا...دریایت ردپای عشقم را از ساحلش پاک کرد... یا عشقم رابیاور... یا دریایت را آتش می زنم؟...
نظرات شما عزیزان:
می خوهم بروم...به آینده ای دور...از موندن خسته شدم...
از گذشته ای که با آینده ام پیوند خورده و امیخته شده....
از آینده ی گذشته ام متنفرم....
از اینکه هرروز ...هرلحظه...هرچیزی...
تورا به یاد من بیاورد خسته شدم....
از اینکه فرسنگ ها فاصله نبودن تورا به رخ من بکشند خسته شدم....
از .....
کوله پشتی هم نمیخوام....
پول هم نه....
هیچی....
فقط خودمو لباس تنم...
آها...یادم نبود...
خاطرات اورا هم بدهید....
میخواهم با خود به گور ببرم....
آرزو ندارم....یعنی داشتم...اما خاطره شد....
دارم میرم...
باید برم.....
9
=============
عاشقم ... اما عاشق عشق واقعی ... نه خیالی ...
:قالبساز: :بهاربیست: |