مشتبی حسینی
خوش اومدید
سلام اینجارودوس ندارم دارم میرم تو محیطه بلاگفا هرکی خواس بگه ادرسشو بدم این وبم تاچن وقت دیگه حذف میشه چه لحظه دردآوريه، دل درد گرفته ام از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـیده ام، عشق را دنبال کردم،به خودارضائی رسیدم... با صابون دردودل کردم... با دستانم گریه...
چند وقتیست مسافرکشی میکنم از تنهایی... به خیابانها میروم و هررهگذری که میبینم با صدای بلند میگویم: خانه ی قلبم،دربست... خوب است اما... افسوس که همه مسافرند...
خدایا...
ایوب را زمین بیاور... میخواهم از صبر برایش بگویم... دلم خیلی گرفته بود... خواستم با دوستم دردودل کنم... اول ازش پرسیدم سیگار داری...؟ گفت:آره،می خوای بکشی؟ گفتم نه... تو بکش،طاقته حرفامو داشته باشی...
آه؛ گراهام... کاش، اختراع نمی کردی تلفنی را که زنگ نمی زد... مدتی است زیاد حرف می زنم... اما...<<حرفم>>را نمی زنم... همه ی نیمکت های پارک دونفرس... بی خیال... میرم رو چمنا میشینم... آهای آدمها... جوابه دوست دارم...مرسی نیست...
پـسركــ دل شكسـتـه كنــار پـنجـره سـیگـار میكشیـد پـسـركـ خسته بود آنقدر كه یادش رفــت بعد از آخـــ ــرین پـكــ ــــ سـیـگـار را بـه پایین پـرت كند نـه خودش را
میگن تو بهشت داری مخ میزنی , گشت ارشاد میزنه پشتت میگه اونورخیابونیه که بهتربودخاک برسرت , بیا این شماره اونه من برات زدم اینو ول کن! آهای عکاس...توهم دل خجسته ای داریها... کجای زندگیه من خندیدن دارد؟... نشانم بده... یک لبخندش هم ارزانیه تو...
اون لحظه که میپرسه: خوبی؟
بغض تو گلوت میپیچه ...
5 خط تایپ میكني، ولی به جای enter ...
همه رو پاک مي كني و مي نويسي: ...
خوبم مرسی تو خوبی؟
و تو . . .
ته هیـچـکدام نـبـودی . . .
یادت هست؟...
حالا تمام شد!
تو، او، شما!
من هم به سلامت
:قالبساز: :بهاربیست: |